ماوی سرآشپزی است که با پدر و مادر مطلقه‌اش زندگی می‌کند. او که بیکار است، به رستوران عاصم عزیز اوغلو می‌رود. شرط استخدام او این است که با پلین که نوه لوس اوست دوست شود. ماوی این شغل را قبول می‌کند. .....